زمان تقریبی مطالعه: 40 دقیقه
 

معیارهای شناخت اوصیاء





ضرورت شناخت اوصیای پیامبر و امام در هر عصر و دوره از چنان اهمیت و جایگاهی برخوردار است که در احادیث عدم شناخت امام زمان (علیه‌السّلام) هم پای شرک و جاهلیت، و تکذیب او هم‌ردیف کفر و بی‌ایمانی شمرده‌ شده است. از طرف دیگر ضرورت وجود معصوم و حجت الهی در همه زمان‌ها با استناد به دلایل متعدد عقلی مانند قاعده لطف و فیض دائمی خداوند بر بندگان در کلام شیعی ثابت‌ شده است.
اهمیت مسئله شناخت حجت‌ الهی از یک‌سو و گذشت بیش از ۱۴ قرن از عصر حضور ظاهری معصومان در جامعه و استقرار در عصر غیبت از دیگر سو، موجب گردیده است که هر از چند گاهی برخی افراد با استفاده از فضای مبهم و متشابه روایات باب ظهور و عدم آگاهی لازم در سطح عموم برای شناخت حجت الهی با اهداف سیاسی یا مذهبی و... ادعای نیابت یا وصایت یا حتی ادعای مهدویت کنند. یکی از این جریانات، جریان موسوم به جریان یمانی با رهبری فردی به نام احمدالحسن البصری در کشور عراق است.
احمد بصری با آگاهی از اهمیت مسئله شناخت حجت‌ الهی در عصر ما و فراهم نمودن یک بسته معرفتی به‌عنوان قانون شناخت حجت‌های الهی و منحصر نمودن قانون شناخت تمامی حجت‌های الهی در سه مسئله «وصیت، سلاح و پرچم»؛
[۳] بصری، احمد الحسن، عقاید الاسلام، ص۹۹-۸۸.
سعی در تطبیق محتوای آن با شخصیت خود را دارد تا از این رهگذر شیعیان اثنی عشری را فریب داده و خود را در جایگاه حجت خدا قرار دهد.
او ابتدا به حدیث موسوم به وصیت در کتاب الغیبة طوسی استناد نموده و سپس با تأویل بردن سلاح رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به علم و تأویل پرچم بر دعوت به حاکمیت الله، سعی در اثبات وصایت و حجیت خود دارد. این در حالی است که در روایات متعدد، ویژگی و معیارهای خاصی برای شناخت امام و حجت الهی بیان‌شده است و در هیچ روایتی، قانون شناخت حجت‌های الهی در این سه مورد منحصر نشده است.


۱ - شاخصه‌های حجج الهی



«حجت» در لغت، به معنای برهان و دلیلی است که با آن حریف را قانع یا دفع می‌کنند و جمع آن حجج است. این برهان و بیان، اعم از بیان نقلی و عقلی باشد که از آن دو به حجت ظاهری و باطنی تعبیر شده است.
با توجه به این معنا، خداوند برای ابلاغ دین به مردم، بایستی حجت و دلیل محکمی برای آنان بفرستد تا در برابر خداوند حجت دیگری برای اقامه نداشته باشند. چنانچه قرآن کریم می‌فرماید: «لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزیزاً حَکیما؛ تا اینکه برای مردم، پس از فرستادن پیامبران، در مقابل خدا بهانه و حجتی نباشد و خدا توانا و حکیم است.»
قرآن کریم در تبیین حجت الهی، به شاخصه بارز آن اشاره‌کرده و می‌فرماید: «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ اَجْمَعین‌؛ بگو حجت آشکار و رسا ویژه خداوند است و اگر او می‌خواست، قطعاً همه شما را هدایت می‌کرد.»
علاوه بر آن، روایات متعددی صادر شده است که حجت‌های الهی را تبیین کرده و از آنان پرده برداشته‌اند. به‌عنوان نمونه؛ ‌امام کاظم (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «ان لله علی الناس حجتین: حجة ظاهرة وحجة باطنة، فاما الظاهرة فالرسل والانبیاء والائمة (علیهم‌السّلام)، واما الباطنة فالعقول» خداوند برای بندگان، دو گونه است: حجت ظاهری و حجت باطنی؛ اما حجت ظاهری رسولان و انبیاء و ائمه هستند و حجت باطنی عقل‌ها است.»
بنابراین، در بین تمامی انسان‌ها، تنها رسولان و انبیاء و ائمه معصومین حجت ظاهری خداوند بوده و افرادی که دارای چنین شاخصه‌ای نباشند، به‌عنوان حجج الهی شناخته نخواهند شد. بدیهی است که برای شناخت هرکدام از انبیاء و رسولان و همچنین برای شناخت امامان معصوم به‌عنوان اوصیاء پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قانون و شاخصه‌هایی برای شناخت آنان وجود دارد که موردبررسی قرار خواهند گرفت.
حجت‌های الهی فی‌الجمله دارای چهار شاخصه هستند که عبارت‌اند از:
۱. حجت الهی رسا و آشکار است، بنابراین حجت الهی همانند خورشیدی گرم و درخشان بوده و کور و بینا حضور وی را درک می‌کنند.
۲. حجت الهی باید از جانب خداوند باشد، لذا افرادی که دارای نشانه‌های رسالت یا امامت نباشند، نمی‌توانند به‌عنوان حجت الهی معرفی گردند.
۳. حجت الهی هدایت‌کننده است، بر‌ این اساس کسانی که مردم را از شریعت نبوی دور کرده و برخلاف مسیر الهی پیش بروند، دارای هدایت نخواهند بود.
۴. حجت‌های ظاهری خداوند عبارت‌اند از: پیامبران الهی، انبیاء، ائمه معصومین.


۲ - قوانین اقتضائی معرفت انبیاء



قانون معرفت انبیاء و رسولان، به اقتضای شرایط و زمان، تغییریافته و از قانون مشترکی تبعیت نمی‌نماید. لذا ممکن است حجیت خود را با مقتضای زمان خود به اثبات رسانده و حتی در آوردن معجزه نیز، به اقتضائات زمان خود توجه داشته باشند. چنانچه در روایتی از امام صادق (علیه‌السّلام) آمده است:
ابن سکیت به امام کاظم (علیه‌السّلام) عرض کرد: چرا خدا موسی بن عمران (علیه‌السّلام) را با عصا و ید بیضاء که ابزار جادویند مبعوث کرد و عیسی (علیه‌السّلام) را با معجزات طبی و محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را با معجزه کلام و سخنرانی؟ امام (علیه‌السّلام) در پاسخ فرمود: «هنگامی‌که خدا موسی (علیه‌السّلام) را مبعوث کرد جادو بر مردم زمانه‌اش تسلط داشت و خدا مانندی از آن را آورد که بر آن توانا نبودند و به‌وسیله آن جادوی آن‌ها را باطل کرد و حجت خود را بر آن‌ها ثابت نمود، و خداوند عیسی (علیه‌السّلام) را وقتی مبعوث کرد که بیماری فلج بر مردم مسلط بود و نیاز به طب داشتند و از خدا معالجه‌ای آورد که مانندش را نداشتند و به اجازه خدا مرده‌ها را زنده کرد و کور مادرزاد و مبتلا به پیسی را درمان نمود و حجت را بر آن‌ها تمام کرد و خداوند محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را در وقتی مبعوث کرد که هنر غالب هم‌عصرانش سخنرانی و سخنوری بود (و به گمانم شعر را هم فرمود) و از طرف خدا پندها و دستوراتی شیوا آورد که گفتار آن‌ها را بیهوده نمود و حجت را بر آن‌ها ثابت کرد.
بنابراین، راه شناخت اوصیاء و حجج الهی به‌هیچ‌وجه یکسان نبوده و ممکن است برخی از انبیاء و رسولان با قانون وصیت، و برخی دیگر فقط با قانون معجزه و عده‌ای نیز با اتکاء به شهرت صداقت و امانت‌داری و یا با استدلال و برهان ظاهرشده و مدعای (رسالت) خود را اثبات کرده باشند. لذا با مراجعه به تاریخ و روایات مشخص می‌گردد که استناد حجج الهی به وصیت یا معجزه و ... مسئله فراگیری نیست و حتی بسیاری از آنان به هیچ وصیتی استناد نکرده‌اند. به‌عنوان نمونه؛ پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دعوت خود را وقتی برای اهل مکه مطرح می‌کند، به امین بودن و اصالت خانوادگی‌اش استناد کرده و در مواجهه با معاندین نیز به معجزه متمسک می‌شود. لذا مشاهده می‌شود که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای متقاعد کردن قریش و اهل مکه، از دو مدل معرفتی متفاوت استفاده کرده و از یک قانون مشترک تبعیت نفرموده است.

۳ - قوانین اختصاصی معرفت اوصیاء



قانون معرفت اوصیاء پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اختصاصی بوده و تمامی آن حضرات از یک بسته معرفتی مشترک تبعیت کرده و این قانون با تغییر زمان متغیر نمی‌شود.
بنابراین، قانون شناخت اوصیاء رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به‌عنوان حجت‌های الهی، دارای دو شاخصه عمده است که باید مدعی وصایت، به‌طور یکجا از تمامی آن‌ها برخوردار باشد این شاخصه‌ها عبارت‌اند از:
الف) علائم تکوینی که اموری خدادادی هستند؛
ب) علائم تشریعی که در حقیقت ودایع رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هستند و در نزد امام موجود است.
هرکدام از این دو مورد به‌صورت جداگانه موردبررسی قرارگرفته و با شخصیت احمد بصری مطابقت داده می‌شود تا از این رهگذر مدعای وی ابطال گردد.

۳.۱ - علائم تکوینی


یک دسته از علائم و نشانه‌هایی که مدعی وصایت باید از آن برخوردار باشد، علائمی است که از جانب خداوند متعال در اختیار وصی قرار داده می‌شود تا به‌وسیله آن، صدق گفتار صادق از کذب گفتار کاذب بازشناخته شود. این علائم در خصوص تمامی اوصیاء پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مشترک بوده و تمامی آنان از یک قانون تبعیت می‌کنند. البته ممکن است که در برخی موارد میزان استفاده ایشان از برخی نشانه‌ها و علائم، به اقتضای زمان دارای شدت و ضعف بوده باشد. این علائم عبارت‌اند از:
- تکلم به‌تمامی زبان‌ها و لهجه‌ها
- توان ارتباط با تمامی موجودات
- علم لدنی
- معجزه

۳.۱.۱ - تکلم به‌تمامی زبان‌ها و لهجه‌ها


یکی از مهم‌ترین شاخصه اوصیاء رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، توانایی بر صحبت کردن به‌تمامی زبان‌های دنیا و گویش‌های محلی است؛ چنانچه در روایات به دو عبارت «لسان و لغة» تا کید شده که به معنای گویش محلی و زبان می‌باشند. از امام باقر (علیه‌السّلام) سوال شد که امام، با چه چیزی شناخته می‌شود؟ فرمود به چند خصلت... اینکه با مردم به‌تمامی لهجه‌ها و زبان‌ها صحبت کند. به‌عنوان‌مثال امام (علیه‌السّلام) باید بتواند به زبان آذری با ۷۳ گویش محلی آن در دنیا صحبت کند، به‌طوری‌که هرکدام از صاحبان لهجه با شنیدن صدای امام (علیه‌السّلام)، تصور کند که باهم زبان و هم لهجه خودش صحبت می‌کند. لذا زمانی که ابی‌بصیر دلیلی بر قدرت تکلم امام (علیه‌السّلام) به زبان‌های مختلف را درخواست می‌کند، حضرت کاظم (علیه‌السّلام) نیز صحبت کردن به زبان فارسی و به لهجه خراسانی با مرد خراسانی را دلیل بر گفتارش قلمداد می‌کند.
ابوبصیر می‌گوید: به ابوالحسن (علیه‌السّلام) گفتم: قربانت شوم، امام با چه دلیل شناخته می‌شود؟ در جواب فرمود: «به چند خصلت...: با مردم جهان به هر زبانی می‌تواند سخن کند. سپس فرمود: ‌ای ابا محمد! من پیش از اینکه تو از جای خود برخیزی، یک نشانه‌ای به تو می‌نمایم. دیری نگذشت که مردی از ما شد و آن خراسانی به زبان عربی با آن حضرت سخن اهل خراسان وارد مجلس گفت ولی ابوالحسن (علیه‌السّلام) به فارسی جوابش را داد، آن خراسانی گفت: قربانت شوم، به خدا مانع من از اینکه به زبان فارسی با شما سخن‌گویم این بود که شما زبان فارسی را ندانید. فرمود: سبحان‌الله! اگر من نتوانم جواب تو را این‌گونه بگویم، چه فضیلتی بر تو دارم؟.»

۳.۱.۲ - توان ارتباط با تمامی موجودات


یکی دیگر از علائم شخصیتی اوصیاء پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ارتباط با تمامی موجودات و ازجمله قدرت سخن گفتن با آنان و همچنین کرنش حیوانات اهلی است. امام کاظم (علیه‌السّلام) در روایتی می‌فرماید: «به‌راستی سخن هیچ‌کس بر امام نهان نیست، نه گفتار پرنده و جانداران و نه هیچ زنده‌ای که روح دارد، هر که این خصال را ندارد امام نیست.» علاوه بر این دو مورد، علائم شخصیتی متعددی برای شناخت اوصیاء (علیه‌السّلام) شمارش‌شده است که در این مجال موردبررسی قرار نمی‌گیرد.
نکته قابل‌توجه اینکه؛ احمد بصری با استناد نادرست به آیه «قُلْ اِنَّما اَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی‌ اِلَیَّ اَنَّما اِلهُکُمْ اِلهٌ واحِد» سعی در پایین آوردن سطح قدرت‌های الهی اوصیاء (علیه‌السّلام) دارد،
[۲۱] بصری، احمد الحسن، عقاید الاسلام، ص۲۸۰.
تا از این رهگذر بتواند آنان را در سطح انسان‌های عادی جلوه داده و خود را در مرتبه حضرات معصومین قرار دهد. این در حالی است که مراد این آیه، خلع قدرت‌های الهی از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نبوده بلکه آیه مذکور در مقام پاسخ به آیه قبل است که می‌فرماید: «وَ قالُوا قُلُوبُنا فی‌ اَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا اِلَیْهِ وَ فی‌ آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ فَاعْمَلْ اِنَّنا عامِلُونَ» لذا گویا خداوند در آیه بعد فرمود: ‌«ای پیامبر به ایشان بگو من بشری مانند شما هستم و جنس دیگری مخالف جنس شما ندارم، تا بین من و شما حائل و حجابی باشد و یا سخنم به گوش شما نرسد و یا کلامم به دل‌های شما وارد نشود، تنها تفاوت من با شما این است که به من وحی می‌شود.» بنابراین، خداوند متعال در آیه، هم‌جنس بودن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و انسان بودن ایشان را به کفار گوشزد کرده و از این طریق پاسخ آنان در آیه قبل را داده است که در آن مدعی شده بودند که حرف پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را نمی‌فهمند! و این مرتبه از سخن منافاتی با سایر مقامات و قدرت‌های الهی آن حضرت ندارد.
علاوه بر این در آیات متعددی از قرآن کریم، به قدرت‌های فوق بشری حجج الهی اشاره‌شده است که تمامی آنان مؤید آن است که اوصیاء (علیه‌السّلام) نیز به‌طریق‌اولی توان انجام امور خارق‌العاده و غیرعادی را دارند. به‌عنوان نمونه؛ داستان حضرت سلیمان در سوره نمل که سخنان مورچه و هدهد را متوجه می‌شود و با آنان سخن می‌گوید.
بنابراین، ائمه و اوصیاء (علیه‌السّلام)، به جهت روشن شدن وجه تمایزشان با سایر انسان‌ها، دارای قدرت‌ها و ودایع ویژه‌ای هستند و این مطلب مورد تائید قرآن کریم و روایات متواتر معصومین هست.

۳.۱.۳ - علم لدنی


یکی از شاخصه‌های معرفت حجت (علیه‌السّلام)، همان علمی است که از جانب خداوند به خاندان نبوت (علیه‌السّلام) عطا گردیده و اوصیاء پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یکی پس از دیگری حامل و وارث آن علم می‌باشند. این علم دارای شاخصه‌هایی است که به‌واسطه آن، علم امام از علم غیر امام تشخیص داده می‌شود. در تعبیر روایات معصومین به سه شاخصه از علم امام اشاره‌شده است: «علم ما اهل‌بیت بر سه نوع است: علم به گذشته و آینده و حادث. علم گذشته، تفسیر است و علم آینده، موقوف است و علم حادث،‌ انداختن در قلوب، و زمزمه در گوش‌هاست.‌ این بخش، بهترین علم ماست و بعد از پیامبر ما، رسول دیگری نخواهد بود.»
همچنین در روایتی از امام موسی کاظم (علیه‌السّلام) آمده است: «دانش ما از سه جهت است، گذشته، آینده و آنچه پدیدار می‌شود، ‌اما علم راجع به گذشته برای ما تفسیر شده و‌ اما علم راجع به آینده نوشته شده و اما آنچه مربوط به حال است گاهی ابهام در قلب و گاهی صدایی است در گوش، و این برترین نوع دانش ما است و درعین‌حال بعد از پیغمبر ما پیغمبری نیست.»
علامه مجلسی در تفسیر این سه نوع علم می‌فرماید: علم «ماضی» یعنی علمی که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای اهل‌بیت تفسیر کرده‌اند که شامل علومی از وقایع گذشته درباره انبیاء و امت‌های پیشین، و حوادثی که برای آنان اتفاق افتاده و خبر از شروع امور و عوالم است. مراد از علم «غابر» علومی است که به امور آینده تعلق می‌گیرد، لذا مراد از غابر، خبرهای حتمی است که مربوط به آینده جهان بوده و مختص به اهل‌بیت است. بدین سبب ائمه (علیه‌السّلام) از آن به «موقوف» به معنای؛ مخصوص تعبیر کرده‌اند. مراد از علم «حادث» علمی است، که با تجدد احوال موجودات، تجدد پیداکرده و تفصیل مجملات است. توضیح اینکه ‌این علم با دو روش بدون واسطه، یعنی "قذف فی القلوب" و روش باواسطه، یعنی؛ "نقر فی الاسماع" به ائمه معصومین الهام می‌شود. لذا ازآنجاکه ادعای الهام الهی، ممکن است انسان را به توهم نبوت بیندازد، حضرت (علیه‌السّلام) در پایان به این نکته اشاره دارد که پس از پیامبر ما، پیامبری نخواهد آمد.

در روایتی دیگر از امام صادق (علیه‌السّلام) نیز به مضمون این سه شاخصه اشاره‌شده است: سیف تمار می‌گوید: جمعی از شیعه بودیم که در حجر (کنار خانه کعبه) خدمت امام صادق (علیه‌السّلام) بودیم، آن حضرت فرمود: اگر من همراه موسی و خضر بودم به آن‌ها می‌گفتم که من از آن دو اعلم هستم و به آن‌ها بدان چه در دست نداشتند خبر می‌دادم، زیرا به موسی و خضر (علیه‌السّلام) علم آنچه بوده داده‌شده بود و به آن‌ها علم آنچه هست و آنچه خواهد بود تا قیام ساعت نداده بودند و محققا ما از رسول خدا آن را به‌خوبی ارث بردیم. بر این اساس، مدعی وصایت بایستی از این سه نوع علم برخوردار بوده و بتواند مردم را از گذشته و حال و آینده باخبر سازد. این در حالی است که افرادی همچون احمد بصری از مسائل مربوط به حال ناتوان هستند تا چه رسد به گذشته و آینده! ضمن اینکه؛ اگر برفرض محال، وجود مهدیین پس از امام مهدی (علیه‌السّلام) را پذیرفته و احمد بصری را اولین مهدی بدانیم، بازهم چیزی برای او در خصوص علم اوصیاء (علیه‌السّلام) ثابت نخواهد شد، زیرا این علم مختص به دوازده امام معصوم از اهل‌بیت بوده و شامل تمامی فرزندان از نسل رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیست.
[۳۹] بحرانی، سیدهاشم، الانصاف فی نص علی الائمه اثنی عشر، ص۴۶۷.

بنابراین در بیان ائمه (علیه‌السّلام)، یکی از راه‌های شناخت اوصیاء رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) علومی است که مختص به آنان بوده و شخصی غیر از ایشان از آن برخوردار نباشد. نکته قابل‌توجه اینکه؛ محتوای کتب منسوب به احمد بصری سرشار از تناقضات، مغالطات، اقتباسات، التقاطات و نکات غیرعلمی است، درحالی‌که اگر علم او به منبع وحی متصل بود، نباید در آن اختلافی پیدا می‌شد؛ از طرفی محتوای کتاب‌های منسوب به احمد بصری با تقسیمات مذکور هیچ مطابقتی نداشته و حتی یک کلمه درباره گذشته (گذشته‌ای که در کتب تاریخ نباشد) حال و آینده نیامده است.

۳.۱.۴ - معجزه


ازجمله شاخصه‌های شناخت اوصیاء و بلکه تمامی انبیاء، برخورداری از معجزه است، لذا در مقام تشخیص صحت ادعا برای مردم و همچنین در مقام احتجاج با منکرین، معجزه در ردیف قانون معرفت اوصیاء (علیه‌السّلام)، شمارش‌ شده است. چنانچه در روایت آمده است: «امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: برای امام ده صفت است...و برای او معجزه و دلیل است.»
تمسک به اعجاز و خوارق در تعیین مصداق امام معصوم چنان سدید و روشن است که انسان را از گمراهی و ضلالت حفظ خواهد نمود. امام علی (علیه‌السّلام) در همین زمینه می‌فرمایند: «از صاحب این امر منحرف نشوید! چراکه دچار بدی رفتارتان خواهید شد. آگاه باشید! کسی که به اعجاز امام هدایت‌گر تمسک کند و هدایتش را دریابد، گمراه نمی‌شود.»
همچنین در خصوص فلسفه ارائه معجزه آمده است: ‌امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: معجزه نشانه‌ای از خداوند است که آن را جز به پیامبران و فرستادگان و حجت‌های خود نمی‌دهد، تا به‌وسیله آن، راست‌گویی (مدعیان ارتباط با خدا) از دروغ‌گویی (مدعیان دروغین) شناخته شود.
بنابراین یکی از مهم‌ترین قوانین شناخت امام مهدی (علیه‌السّلام)، معجزه است. به همین علت آن حضرت برای معرفی خود از انواع معجزات بهره‌جسته و از این رهگذر منکرین و مخالفین را مقهور خواهد ساخت. در روایات آمده است: «هیچ معجزه‌ای از معجزات انبیاء الهی و اوصیاء پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیست، مگر اینکه خداوند همانند آن‌ها را به دست قائم ما (علیه‌السّلام) ظاهر می‌کند تا حجت بر دشمنان تمام شود.»‌ بنابر همین اصل، در روایات متعدد به معجزاتی که امام مهدی (علیه‌السّلام) برای اثبات حقانیت خویش محقق خواهند نمود، اشاره شده است. به‌عنوان نمونه به مواردی اشاره می‌گردد:
_ سید حسنی در مواجهه با امام دوازدهم (علیه‌السّلام) عرض خواهد کرد: «آیا دلیل یا معجزه یا نشانه‌ای داری؟ ‌امام (علیه‌السّلام) به آسمان نگاه می‌کند و به پرنده‌ای ‌اشاره‌کرده و در دست ایشان می‌نشیند و به قدرت خداوند با حضرت سخن گفته و به امامت حضرت شهادت می‌دهد.»

_ در منابع روایی، حدیثی آمده با این مضمون که سید حسنی به امام عرض خواهد کرد: «ای پسر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ! کاری انجام بده تا مشاهده شود. آنچه از شما می‌خواهیم این است که چوب‌دستی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به این سنگ سخت بزنید و از خدا بخواهید که در آن چیزی برویاند. البته سید حسنی این درخواست را به‌این‌علت انجام می‌دهد تا یارانش فضل امام مهدی (علیه‌السّلام) را ببینند و از او اطاعت کرده و بیعت کنند. آنگاه مهدی (علیه‌السّلام) عصا را می‌گیرد و آن را بر بالای سنگ سختی نصب می‌کند و آن عصا فوراً درخت بزرگی می‌شود به‌طوری‌که بر تمام لشکریان حاضر سایه می‌افکند، در آن‌وقت سید حسنی می‌گوید: الله اکبر، یابن رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دست خود را دراز کنید تا با شما بیعت کنم، پس سید حسنی، و تمام لشکریان او با آن حضرت بیعت می‌نمایند، مگر چهار هزار نفر که قرآن‌هایی در گردن دارند و عباهای پشمینه پوشیده‌اند و معروف به (زیدیه) می‌باشند، که این عده از بیعت با حضرت امتناع می‌ورزند، و می‌گویند: ‌این کار جز یک سحر بزرگ چیز دیگری نیست.»

_ امام صادق (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «و فرزند‌ امام حسن عسکری (علیه‌السّلام)، م ح م د (علیه‌السّلام) است که در آخرالزمان خروج می‌کند، بالای سر ایشان ابری سفید سایه افکنده و همواره با صدایی آشکارا، به‌طوری‌که کم‌شنوایان نیز بشنوند ندا می‌دهد؛ او مهدی آن محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است که زمین را از عدل و داد پر می‌کند بعدازآن که از ستم پرشده است.»

_ امام باقر (علیه‌السّلام) در حدیثی می‌فرمایند: «هنگامی‌که قائم ظهور کند، با پرچم رسول خدا و انگشتر سلیمان و عصای موسی ظهور خواهد کرد. سپس منادی او به‌فرمان آن حضرت ندا می‌دهد: فردی از شما غذا و آب‌وعلف با خود حمل نکند. پس یارانش می‌گویند: او قصد دارد ما و چهارپایان ما را براثر گرسنگی و تشنگی هلاک کند. پس او حرکت می‌کند و آن‌ها نیز با او حرکت می‌کنند. پس در اولین منزلی که آن حضرت فرود می‌آید، آن سنگ را (به زمین) می‌زند، پس غذا و آب‌وعلف از آن بیرون می‌آید و یاران و حیوانات آنان از آن می‌خورند و می‌نوشند (وضع به همین منوال است) تا به نجف پشت کوفه می‌رسند.»

۴ - علائم تشریعی



از دیگر علائم و نشانه‌هایی که مدعی وصایت باید از آن برخوردار باشد، علائمی است که از طریق پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در اختیار اوصیا یکی پس از دیگری قرار داده می‌شود تا به‌وسیله آن، صدق گفتار صادق از کذب گفتار کاذب بازشناخته شود. این علائم که در حقیقت ودایع رسول گرامی اسلام در بین اوصیا و جانشینان آن حضرت است، علائم تشریعی نام دارند و عبارت‌اند از:
_ عهد رسول‌الله؛
_ وصیت‌نامه؛
_ وصیت ظاهره؛
_ قرابت مشهوره؛
_ برخورداری از لوازم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم).

۴.۱ - برخورداری از عهد النبی


برخورداری از کتاب مختوم و ملفوف، که از آن به‌عنوان «عهدالنبی» نیز یاد می‌شود. بر اساس روایات، پیش از وفات پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نوشته‌ای در قالب کتاب مهرشده، از جانب خدای عزوجل به ایشان نازل گردید، چنانچه امام صادق (علیه‌السّلام) دراین‌باره می‌فرماید: «خدای عزّوجلّ پیش از وفات پیامبر مکتوبی بر او نازل کرد و فرمود: ‌ای محمد! این وصیت من به‌سوی نجیبان و برگزیدگان از خاندان تو است، پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفت: ‌ای جبرئیل نجیبان کیان‌اند؟ فرمود: علی بن ابی‌طالب و اولادش (علیه‌السّلام) و بر آن مکتوب چند مهر از طلا بود، پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آن را به امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) داد و دستور فرمود که یک مهر آن را بگشاید و به آنچه در آن است عمل کند، امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) یک مهر را گشود و به آن عمل کرد سپس آن را به پسرش حسن (علیه‌السّلام) داد و ... تا قیام حضرت مهدی (علیه‌السّلام) این‌چنین است.»
این مکتوب بر اساس قرائن روایی، همان عهد النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است که در حال حاضر در اختیار امام دوازدهم (علیه‌السّلام) است. چنانکه در حدیثی از امام صادق (علیه‌السّلام) آمده است: «گویی می‌بینم قائم ما (علیه‌السّلام) در کوفه بالای منبر نشسته و اصحاب مخصوص که سیصد و سیزده تن و به عدد اصحاب بدر هستند، در خدمت او حضور دارند؛ تا اینکه امام زمان (علیه‌السّلام) کتابی با مهر طلایی از قبای خود بیرون می‌آورد که عهدنامه‌ای است از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم).»
همچنین در روایت دیگری آمده است: «همانا عهد نبی‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به علی بن حسین (علیه‌السّلام) و سپس به محمد بن علی (علیه‌السّلام) رسید و سپس خداوند آنچه را می‌خواهد انجام می‌دهد پس ملزم آن‌ها باش زمانی که مردی از آنان خروج کند به همراهش سیصد و سیزده نفر مرد هست و همراه او پرچم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است.» و در روایتی دیگر آمده است: «با او بین رکن و مقام بیعت می‌کنند و همراه او عهد رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است که پسران از پدران به ارث برده‌اند.»
نتیجه اینکه بایستی مدعی وصایت از اصل این وصیت‌نامه (کتاب مختوم) به‌عنوان ودایع رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برخوردار باشد، درحالی‌که احمد بصری از آوردن این وصیت‌نامه عاجز است.

۴.۲ - وصیت‌نامه رسول خدا


این صحیفه که به املاء رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و دست‌خط امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) نوشته‌شده است، همان وصیت‌نامه‌ای است که در آن اسامی و تعداد جانشینان پس از خود را برای مردم اعلام فرموده است. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با نزول آیه «یا ایها الرسول بلغ» موظف به ابلاغ وصیت و اعلام اسامی اوصیاء و جانشینان گردید تا از این رهگذر اختلاف امت اسلامی را پس از خود دفع نماید، لذا هفتاد روز پیش از رحلت و در مسیر بازگشت از آخرین حج و در محل غدیر خم، رسالت خود را با تمام جزئیات آن ابلاغ فرمودند.
بعد از بیان مسئله جانشینی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اعلام اسامی دوازده وصی، آیه‌ای از جانب خداوند متعال نازل‌ شده و فرمود: «الیوم یئس الذین...» امروز کافران از (زوال) آیین شما، مأیوس شدند؛ بنابراین، از آن‌ها نترسید! و از (مخالفت) من بترسید! امروز، دین شمارا کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به‌عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم. بر اساس گواهی تاریخ و روایات معصومین رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پس از اعلام وصیت شفاهی خود (خطبه غدیر) بارها مردم را به پذیرش وصایت اوصیاء اثنی عشر فراخواند و سعادت آنان را در پیروی از ایشان معرفی فرمود؛ اما آنچه می‌تواند به‌عنوان سند مورد استناد مدعیان حقیقی وصایت قرار گیرد، اصل وصیت‌نامه یا همان لوح مکتوبی است که قابل‌ارائه به همگان بوده و حتی در هنگامه ظهور وصی دوازدهم (علیه‌السّلام) نیز مورد استناد قرار می‌گیرد.
مؤید سخن اینکه؛ چنانچه نقل محتوای وصیت رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) توسط راویان حدیث کفایت کرده و مسلمانان را برای همیشه از اختلاف دور می‌کرد، دیگر چه نیازی به مکتوب نمودن وصیت بود و حال‌آنکه ظاهراً آن حضرت برای انجام این کتابت اصرار نیز داشته است. علاوه بر این روایات معصومین، وصیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را شیئی به‌عنوان ملاک شناخت امام معرفی کرده‌اند که باید در دست امام باشد.
بنابراین، یکی از علائم شناخت وصی، برخورداری از ودیعه‌ای به نام صحیفه (وصیت‌نامه) پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است که توسط امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) نوشته‌شده و اسامی اوصیاء (علیه‌السّلام) در آن ثبت گردیده است.
برخی از روایات مربوط به ماجرای وصیت رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، متن این صحیفه (وصیت‌نامه) را منطبق با خطبه غدیر دانسته و علاوه بر آن، با تمامی روایات مربوط به عدد اوصیاء نیز همخوانی دارد.

۴.۳ - وصیت ظاهره به مردم


وصیت ظاهره به مردم؛ پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جهت معرفی مصداق جانشین بلافصل خود، بایستی وصی خود را شخصاً و به‌صورت آشکار و بدون ابهام به مردم نشان دهد؛ لذا سایر اوصیاء نیز به تبعیت از آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، موظف به انجام این عمل درباره وصی بعد از خود هستند؛ چنانچه در روایات به لزوم این نوع وصیت اشاره‌شده و وصیت آشکار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را نمونه‌ای برای سائر اوصیاء ذکر کرده‌اند. در روایتی از امام باقر (علیه‌السّلام) سوال شد، امام با چه شناخته می‌شود؟ فرمودند: «به چند خصلت... و اینکه نصب او به‌صورت آشکار باشد تا این کار حجت بر مردم گردد، زیرا رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) علی (علیه‌السّلام) را آشکارا نصب و به مردم معرفی نمود و مردم نیز با اسم و شخص او آشنا شدند؛ ائمه (علیه‌السّلام) نیز باید همچنین کرده و اولی دومی را نصب کند.»
علاوه بر آن، درباره شاخص بودن وصیت ظاهره در شناخت اوصیاء (علیه‌السّلام) آمده است: «سه چیز از شاخصه‌های حجت است که در دیگری جمع نمی‌شود مگر آنکه او صاحب این امر باشد؛ اینکه نزدیک‌ترین مردم نسبت به امام قبل از خود باشد، دارای سلاح رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) باشد و همچنین صاحب وصیت ظاهره و آشکار باشد.» بنابراین، هرکدام از اوصیاء (علیه‌السّلام) قبل از شهادت؛ موظف به وصیت به وصی پس از خود هست که با مراجعه به آیات و روایات می‌توان لزوم این امر را دریافت نمود. جهت روشن شدن بحث، به چند نمونه از روایاتی که اوصیاء پس از خود را با وصیت ظاهره و آشکار، برای مردم معرفی کرده‌اند اشاره می‌گردد:
_ «داود رقی می‌گوید: به امام کاظم (علیه‌السّلام) عرض کردم؛ فدایت شوم، سن من رو به پیری رفته است، دستم را بگیر و از آتش نجاتم بده. امام (علیه‌السّلام) به فرزندش علی (علیه‌السّلام) اشاره‌کرده و فرمود: این بعد از من صاحب شما است.»

_ «مخزومی می‌گوید: امام موسی کاظم (علیه‌السّلام) به نزد ما فرستاد و همه ما را جمع کرد. سپس فرمود: آیا می‌دانید که چرا شمارا جمع کرده‌ام؟ عرض کردیم خیر. فرمود: شاهد باشید که این فرزندم؛ وصی و قیام‌کننده به امر من و خلیفه بعد از من است.»

_ «سلیمان بن خالد می‌گوید: روزی امام صادق (علیه‌السّلام) فرزندش موسی کاظم (علیه‌السّلام) را فراخواند درحالی‌که ما در محضر ایشان بودیم. پس به ما فرمود: بر شما باد پیروی از این، پس به خدا قسم که او صاحب شما بعد از من است.»

_ «اهوازی می‌گوید: امام حسن عسگری (علیه‌السّلام) فرزندش (حجت بن الحسن (علیه‌السّلام)) را به ما نشان داد و فرمود: این صاحب شما بعد از من است.»

_ «ابی‌سهل اسماعیل بن علی نوبختی می‌گوید: امام حسن عسگری (علیه‌السّلام) را دیدم که خطاب به فرزند گرامی‌اش فرمود: بشارت باد بر تو‌ای فرزندم! تو صاحب‌الزمان و مهدی هستی، تو حجت خدا بر زمین و فرزند و وصی من و پایان‌بخش اوصیاء و ائمه طاهرین هستی.»
نتیجه اینکه وصیت ظاهره صرفاً با تعیین مصداق توسط امام قبلی محقق می‌گردد و چنانچه احمد بصری بخواهد خودش را وصی رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) معرفی کند، بایستی نص صریح و تعیین‌کننده‌ای از جانب امام قبلی ارائه دهد تا حقانیت او را به‌عنوان وصی بپذیریم. البته این مسئله بستگی به پذیرش پیش فرضی باطل با عنوان سیزده وصی یا بیشتر دارد.

۴.۴ - قرابت مشهوره


وصی و امام باید با رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دارای خویشاوندی و قرابت مشهوری باشد که هیچ فردی نسبت به آن شک یا شبهه‌ای نداشته باشد. چنانچه در روایات آمده است: «فضل بن شاذان می‌گوید از امام رضا (علیه‌السّلام) شنیدم: اگر گفته شود که چرا نباید امام از غیر جنس (نسل) پیامبر اکرم باشد چه باید گفت؟ گفته می‌شود به خاطر چند دلیل: یکی از آن‌ها این است که اگر امام مفترض الطاعة باشد، چاره‌ای ندارد که برای خود دلیلی داشته باشد تا او را از دیگران متمایز کرده و بر امامتش دلالت کند.آن دلایل می‌تواند خویشاوندی مشهور و وصیت ظاهره باشد تا از دیگری بازشناخته شود.»
همچنین در روایتی از امام صادق (علیه‌السّلام) آمده است که این قرابت به‌قدری مشهوره و آشکار است که امر را بر دیگران مشتبه نخواهد ساخت: «ای جابر! قائم (علیه‌السّلام) مردی از فرزندان امام حسین (علیه‌السّلام) است که خداوند امر قیام او را در یک‌شب سامان خواهد داد و مردم درباره آن به شبهه نخواهند افتاد.‌ ای جابر! پس برای مردم اشکال نخواهد شد که او از نسل پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است.»
بر این اساس با توجه به اینکه احمد بصری برای قرابت و سیادت ادعایی خود با رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شهرتی نداشته و حتی خانواده و اجداد او نیز هیچ‌گاه خود را از سادات ندانسته‌اند، لذا این فرد نمی‌تواند به‌عنوان وصی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بوده و ادعای وصایت نماید.

۴.۵ - لوازم شخصی


برخورداری از لوازم شخصی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، دارای معنا و مفهوم وصایت آن حضرت است. چنانچه این امورات محوله، توسط امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) انجام شد و لوازم مذکور نیز برای اولین بار به ایشان منتقل گردید. امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «وقتی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مریضی آخر خود در بستر بیماری افتاده بود، من سر مبارک وی را بر روی سینه خود نهاده بودم و خانه حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) انباشته از مهاجر و انصار بود و عباس عموی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رو به روی او نشسته بود و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گاهی به هوش می‌آمد و گاهی هم از هوش می‌رفت...اندکی که حال ایشان بهتر شد فرمود: یا علی (علیه‌السّلام) بدان که این حق توست و احدی نباید در این امر با تو ستیزه کند، ا کنون وصیت مرا بپذیر و آنچه به مردمان وعده داده‌ام به‌جای آور و قرض مرا ادا کن ... آنگاه رو به بلال کرد و گفت: ‌ای بلال! کلاه‌خود و زره و پرچم مرا که «عقاب» نام دارد و شمشیرم ذوالفقار و عمامه‌ام را که «سحاب» نام دارد برایم بیاور ... سپس رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آنچه مختص خود وی بود ازجمله لباسی که در شب معراج پوشیده بود و لباسی که در جنگ احد بر تن داشت و کلاه‌هایی که مربوط به سفر، روزهای عید و مجالس دوستانه بود و حیواناتی که در خدمت آن حضرت بود را طلب کرد و بلال همه را آورد مگر زره پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که درگرو بود. آنگاه رو به من کرد و فرمود: یا علی (علیه‌السّلام) برخیز و این‌ها را درحالی‌که من زنده‌ام، در حضور این جمع بگیر تا کسی پس از من بر سر آن‌ها با تو نزاع نجوید. من برخاستم و بااینکه توانایی راه رفتن نداشتم، آنچه بود گرفتم و به خانه خود بردم و چون بازگشتم و رو به روی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ایستادم، به من نگریست و بعد انگشتری خود را از دست بیرون آورد و به من داد و گفت: بگیر یا علی این مال توست در دنیا و آخرت.»...!

لذا این علامت و ودایع به‌عنوان یکی از نشانه‌های قطعی وصایت است که اوصیاء پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، یکی پس از دیگری متکفل انجام امورات تکفین وصی پیشین و دریافت لوازم مذکور بوده و در مقام احتجاج به امامت هرکدام از اهل‌بیت استفاده‌شده است.
بر این اساس بایستی امام دوازدهم (علیه‌السّلام) تمامی لوازم مذکور را در تحویل خود داشته باشد تا هنگام ظهور، به آن‌ها استناد کرده و بدین واسطه شناسایی گردد. چنانچه در بیان امام باقر (علیه‌السّلام) آمده است: «سپس مهدی (علیه‌السّلام) هنگام نماز عشاء از کنار کعبه ظاهر می‌شود و به همراه او پرچم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و لباس و شمشیر و علامت‌های ایشان و نور و بیان است ... .» همچنین در روایت دیگر آمده است: «صاحب این امر از مدینه به‌سوی مکه حرکت می‌کند درحالی‌که میراث پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به همراه دارد. گفتم میراث رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چیست؟ فرمود: شمشیر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است و زره او و عمامه او و عبا او و چوب‌دستی او و پرچم او و جوشن او و زین سواری او چون به مکه فرود آید تیغ را از غلافش بیرون آورد و زره را بپوشد و پرچم را برافرازد و عبا و عمامه را بپوشد و چوب‌دستی را بکف گیرد و از خداوند اجازه ظهور خواهد.» ضمن اینکه در روایتی از امام صادق (علیه‌السّلام) در خصوص مواجهه سید حسنی با امام دوازدهم (علیه‌السّلام) آمده است: «سپس سید حسنی می‌گوید: پس بین من و امیر خود خلوت کنید و ما را تنها بگذارید. آنگاه مهدی (علیه‌السّلام) به‌سوی او بیرون می‌آید و دونفری در میان دو لشکر می‌ایستند و حسنی، عرضه می‌دارد: اگر تو مهدی آل محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هستی پس عصای جدم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و انگشتر و برد و زره و عمامه او (سحاب) کجاست؟ پس مهدی (علیه‌السّلام) تمام آن اشیاء را حاضر نموده و همه آن‌ها را به سید حسنی نشان می‌دهد... .»
بنابراین، یکی دیگر از شاخصه‌های شناخت وصی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، به همراه داشتن لوازم شخصی آن حضرت است که بر اساس روایات، تمامی آن لوازم عیناً در محضر ائمه (علیه‌السّلام) بوده و در حال حاضر در محضر امام دوازدهم (علیه‌السّلام) است. البته احمد بصری با توجه به اینکه از آوردن این لوازم برای اثبات خود ناتوان است، سعی در به تأویل بردن این علائم و ودایع دارد. ازاین‌رو سلاح رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به علم حضرت و پرچم ایشان را به دعوت به حاکمیت الهی تأویل برده است. همان‌طور که گفته شد، احمد بصری سلاح رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به علم آن حضرت تأویل برده و از این رهگذر سعی در اثبات برخورداری خود از علم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دارد. لذا در پاسخ این تأویل باطل گفته می‌شود؛ به شهادت روایات متواتر، علم و سلاح رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دو چیز جدا از هم هستند که بایستی هر امامی از آن دو برخوردار باشد. همچنین باید دانست که سلاح به‌عنوان یک شیء معرفی‌شده است که در صندوقچه نگهداری می‌شده و این با ماهیت علم سازگار نیست.

۵ - نتیجه‌گیری



نتیجه کلی اینکه؛ شناخت اوصیاء پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مبتنی بر ارائه دو نوع علائم و ودایع است که برخی از جانب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به‌عنوان نشانه اولیه و برخی دیگر از جانب خداوند متعال هست. هرکدام از این علائم می‌تواند به‌عنوان شرط لازم بوده و مجموع آن‌ها شرط کافی برای تشخیص وصی و جانشین رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به حساب می‌آیند. بنابراین در پاسخ اجمالی به قانون سه‌گانه احمد بصری گفته می‌شود:
_ اولاً قانون معرفت انبیاء و حجج پیشین با قانون شناخت اوصیاء پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تفاوتی آشکاری دارد و این دو نباید با یکدیگر خلط شوند.

_ ثانیاً در هیچ روایتی، قانون شناخت حجت‌های الهی در این سه مورد منحصر نشده، بلکه با توجه به تفکیک انبیاء الهی و اوصیاء پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، موارد متعددی را به‌صورت اقتضائی یا اختصاصی شمارش کرده‌اند.

_ ثالثاً غیر از مورد اول (وصیت، ) هیچ‌کدام از دو مورد (سلاح و پرچم) ارتباطی به شناخت انبیاء الهی و حجج پیشین نداشته و دو مسئله مذکور، از شروط اختصاصی شناخت اوصیاء پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هست.زیرا دوران زندگی انبیاء و رسولان الهی پیش از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بوده و امکان استناد آنان به دو شاخصه سلاح و پرچم رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) غیرممکن است.

_ رابعاً تأویلات صورت گرفته برای سلاح و پرچم، با روایات متواتر اهل‌بیت مناسبتی ندارند.

۶ - پانویس


 
۱. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۲۰.    
۲. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۴۰۹.    
۳. بصری، احمد الحسن، عقاید الاسلام، ص۹۹-۸۸.
۴. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۲، ص۲۲۸.    
۵. موسوی کاظمی قزوینی، محمد، الآلوسی و التشیع، ص۲۷۹.    
۶. نسا/سوره۴، آیه۱۶۵.    
۷. انعام/سوره۶، آیه۱۴۹.    
۸. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۶.    
۹. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۴.    
۱۰. حلبی، نورالدین، سیره حلبی، ج۱، ص۴۰۵.    
۱۱. ابن بابویه، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص۱۰۲.    
۱۲. حرعاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۵، ص۳۴۵.    
۱۳. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۸۵.    
۱۴. طبری شیعی، محمد بن جریر، دلائل الامامه، ص۳۳۷.    
۱۵. طبری شیعی، محمد بن جریر، دلائل الامامه ص۳۳۷.    
۱۶. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۸۵.    
۱۷. ابن بابویه، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص۱۰۲.    
۱۸. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۸۸.    
۱۹. صدوق، محمد بن علی‌، الخصال، ج۲، ص۵۲۷.    
۲۰. کهف/سوره۱۸، آیه۱۱۰.    
۲۱. بصری، احمد الحسن، عقاید الاسلام، ص۲۸۰.
۲۲. فصلت/سوره۴۱، آیه۵.    
۲۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۳۶۱.    
۲۴. نمل/سوره۲۷، آیه۱۸.    
۲۵. نمل/سوره۲۷، آیه۱۹.    
۲۶. نمل/سوره۲۷، آیه۲۰.    
۲۷. نمل/سوره۲۷، آیه۲۱.    
۲۸. نمل/سوره۲۷، آیه۲۲.    
۲۹. نمل/سوره۲۷، آیه۲۳.    
۳۰. نمل/سوره۲۷، آیه۲۴.    
۳۱. بحرانی، سیدهاشم، مدینة المعاجز، ج۸، ص۱۰۵.    
۳۲. طبری شیعی، محمد بن جریر، دلائل الامامه، ص۵۲۴.    
۳۳. نوری طبرسی، حسین، خاتمه مستدرک الوسائل، ج۸، ص۲۳۳.    
۳۴. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۶۴.    
۳۵. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج۳، ص۱۳۶.    
۳۶. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۶۰.    
۳۷. حلی، حسن بن سلیمان، مختصر البصائر، ص۳۲۹.    
۳۸. حرعاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۲، ص۱۸۲.    
۳۹. بحرانی، سیدهاشم، الانصاف فی نص علی الائمه اثنی عشر، ص۴۶۷.
۴۰. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار، ج۳۶، ص۴۰۴.    
۴۱. صدوق، محمد بن علی‌، الخصال، ج۲، ص۴۲۸.    
۴۲. طبری شیعی، محمد بن جریر، المسترشد فی امامة علی بن ابی طالب (علیه‌السلام)، ص۴۰۴.    
۴۳. صدوق، محمد بن علی، علل الشّرایع، ج۱، ص۱۲۲.    
۴۴. بحرانی، سیدهاشم، مدینة المعاجز، ج۱، ص۴۲.    
۴۵. حرعاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ص۱۷۶.    
۴۶. حرعاملی، محمد بن حسن، الفصول المهمه فی اصول الائمه، ج۱، ص۳۸۶.    
۴۷. حرعاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۵، ص۳۲۸.    
۴۸. کورانی، علی، معجم احادیث الامام المهدی (علیه‌السلام)، ج۳، ص۳۸۰.    
۴۹. یزدی حایری، علی، الزام الناصب فی اثبات الحجة الغائب، ج۲، ص۱۶۸.    
۵۰. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار، ج۵۳، ص۳۶.    
۵۱. یزدی حایری، علی، الزام الناصب فی اثبات الحجة الغائب، ج۲، ص۲۱۸.    
۵۲. حلی، حسن بن سلیمان، مختصر البصائر، ص۴۵۳.    
۵۳. جزائری، سیدنعمت‌الله، ریاض الابرار فی مناقب الائمه الاطهار، ج۳، ص۲۴۰.    
۵۴. طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۲۹۲.    
۵۵. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج۲، ص۹۷۰.    
۵۶. ابن ابی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی ص۲۳۸.    
۵۷. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۸۰.    
۵۸. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۶۷۲.    
۵۹. العیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۲۶۱.    
۶۰. ابن ابی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی، ص۲۸۲.    
۶۱. مائده/سوره۵، آیه۶۷.    
۶۲. علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۲۱۶.    
۶۳. بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نورالله، عوالم العلوم، ج۲، ص۱۸۹.    
۶۴. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار، ج۳۷، ص۲۱۳.    
۶۵. حرعاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۲، ص۱۸۵.    
۶۶. ابن طاووس، علی بن موسی، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف ص۵۲۲.    
۶۷. ابن ابی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی، ص۷۳.    
۶۸. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۷۹.    
۶۹. حرعاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۲، ص۲۴۷.    
۷۰. مائده/سوره۵، آیه۳.    
۷۱. ابن ابی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی ص۸۲.    
۷۲. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار، ج۲۶، ص۲۱۷.    
۷۳. حرعاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۱، ص۱۱۴.    
۷۴. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۷۹.    
۷۵. ابن ابی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی، ص۸۱.    
۷۶. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار، ج۳۶، ص۲۷۷.    
۷۷. بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نورالله، عوالم العلوم و المعارف، ص۲۱۰.    
۷۸. ابن عقده کوفی، احمد بن محمد، فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام، ص۱۵۶.    
۷۹. صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص۱۰۲.    
۸۰. بحرانی، سیدهاشم، مدینة المعاجز، ج۶، ص۲۶۲.    
۸۱. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۸۴.    
۸۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۱۲.    
۸۳. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۱۲.    
۸۴. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۱۰.    
۸۵. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۲۸.    
۸۶. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، ص۲۷۳.    
۸۷. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار، ج ۶، ص۶۲.    
۸۸. ابن ابی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی، ص۲۸۲.    
۸۹. طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۶۰۰.    
۹۰. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۳۶.    
۹۱. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۷۹.    
۹۲. حرعاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۴، ص۱۲۹.    
۹۳. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار، ج۸۲، ص۴۷.    
۹۴. ابن طاووس، علی بن موسی، التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن، ص۱۳۷.    
۹۵. ابن ابی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی، ص۲۷۰.    
۹۶. حلی، حسن بن سلیمان، مختصر البصائر، ص۴۵۲.    
۹۷. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار، ج۵۳، ص۳۶.    
۹۸. جزائری، سیدنعمت‌الله، ریاض الابرار فی مناقب الائمه الاطهار، ج۳، ص۲۳۹.    
۹۹. یزدی حایری، علی، الزام الناصب فی اثبات الحجة الغائب، ج۲، ص۲۱۸.    
۱۰۰. ابن ابی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی، ص۲۷۰.    
۱۰۱. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۰۵.    
۱۰۲. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار، ج۵۲، ص ۳۰۷.    
۱۰۳. ابن ابی‌زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبة النعمانی، ص۳۰۷.    


۷ - منبع


علی محمدی هوشیار، درسنامه نقد و بررسی جریان احمد الحسن.






آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.